«اوایل سال1292 بود که در گرگومیش آفتاب، با ضربه پتک مردان روبندزده، خانه روی سرش خراب شد. با سر ودستی کوبیده و خونی روانه بیمارستانش کردند؛ چون برای نخستینبار حرف باسوادشدن دختران را در مکانی با نام مدرسه پیش کشیده بود.».
داستان هم از همینجا شروع شد، شروعی که برای فروغالسلطنه آذرخشی بوی مرگ میداد، اما نتیجه فتحعلیشاه که خود روزگاری در مکتبهای تربتحیدریه روی گلیم و حصیر نشسته و ملای قرآن شده و چند حرف الفبا هم برای نوشتن آموخته بود، پا پس نکشید.
یکتنه مقابل مردان متعصب مشهد ایستاد. تهدید شد. کتک خورد اما نگذاشت آنها جلویش را بگیرند. متعصبانی که بهانه تهدیدشان، که تا به آتشکشیدن بانو فروغ پیش رفت، این بود؛ «اگر دختران در مدرسه سواد یاد بگیرند، نامه عاشقانه مینویسند.».
با این همه، بانو فروغ تصمیمش را گرفته بود. پسران و خدمهاش را مسلح کرد. بخشی از درختهای باغ منزل شخصیاش را قطع و با ثروت ارث رسیده از پدر، شروع به ساخت ساختمان مدرسه در حیاط آن کرد.
خوندل خورد تا اینکه در سال1292 شمسی افتتاحیه مدرسه را برگزار کرد. تابلو مدرسه که بالا رفت، متعصبان جمع شدند تا مدرسه را به آتش بکشند. اما بازهم فروغالسلطنه مقابلشان ایستاد و گفت: « اول باید مرا آتش بزنید.».
با همین جسارت و شجاعت فروغالسلطنه آذرخشی نخستین دبستان دختران مشهد با هفتدانشآموز در دو کلاس اول و دوم راهاندازی شد. این مدرسه در کوچه سرتیپ یا همان بازارچه خیابان ارگ، کمی مانده به بولوار شهید مدرس فعلی قرار داشت. البته فروغالسلطنه آذرخشی مدتی بعد با حمایت حاج مرتضی میرزا قهرمان، برادرزادهاش که روزنامه توس را منتشر میکرد و چندتن از مردان باسواد مشهد، دو مدرسه دیگر هم راهانداخت.
دبستان بانوان در کوچه کنسولگری قدیم، نزدیک محله چهارباغ و دبیرستان شاهدخت در خانه خودش بود. حال از آن روزها بیش از یکقرن و از مرگ فروغالسلطنه هم که آرزو داشت یک روز ایران را با دختران و زنان باسواد ببیند، 55سال میگذرد. بانویی که به جرئت میتوان گفت مادر سواد زنان و دختران مشهد است. بهواسطه همین تلاشها بود که بعد از انتقال مدرسه فروغ به خیابان آخوند خراسانی بیست ممیز یک، این کوچه توسط مردم نام فروغ گرفت. شهرآرامحله در این پرونده خود سری به مدرسههای بانو فروغالسلطنه آذرخشی زده است که این روزها دیگر نوسازی شده و حتی نامهایشان هم تغییر پیدا کرده است، تا کمی بیشتر از این بانو و خدماتش برای شما روایت کند.
از مکتب تا مدرسه در حیاط خانه 23سال بود که بانو فروغالسلطنه آذرخشی با ازدواج از تربت حیدریه به مشهد آمد.
مادر چند فرزند بود. پسرانش در مدرسه درس میخواندند و دخترانش هم به مکتب میرفتند. مکتبخانههایی که دختران در آن روی گلیم یا حصیر مینشستند و یک نفر به نام آخوند یا ملا به آنها قرآن میآموخت و کمی هم خواندن و نوشتن یاد میداد.
فروغ دوست داشت دخترانش سواددار شوند و فامیل هم همیشه گلایه بیسوادماندن دخترانشان را داشتند و همانها از او درخواست راهانداختن مدرسه دختران را مشابه آنچه پسران در آن درس میخواندند، کردند. فروغالسلطنه با مشورت همسرش که دوران بیماری را سپری میکرد و کمکهای حاج مرتضی میرزا، برادرزادهاش که مسئول روزنامه توس بود، راهاندازی مدرسهای را با نام فروغ آغاز کرد.
بخشی از زمین حیاط که مشرف به باغ بود، انتخاب شد. تعدادی از درختها به جز گردو قطع و پایههای ساختمان مدرسه گذاشته شد. مدرسه شامل پنجاتاق با در و پنجرههای نیمه چوبی و شیشهای بود که راهرو عریض و طویلی داشت. با همین راهرو حیاط بزرگ به حیاط کوچک که به کوچه در داشت، وصل میشد که دانشآموزان برای ورود به مدرسه باید از کوچه به حیاط کوچکتر وارد میشدند و از همان راهرو به حیاط بزرگ و ساختمان مدرسه میرسیدند. فروغالسلطنه اتاق خودش را که اتاق مدیر بود در حیاط کوچک ساخت. برای آموزگاران و ناظم هم یک اتاق در بغل راهرو و در مقابلش هم سه اتاق و یک مستراح ساخت. البته اتاق سوم در راهرو متعلق به فراش بود که صندوقخانه هم محسوب میشد. همچنین برای تفریح و بازی دخترها زمین جلو مدرسه را آجرفرش کردند و حوض آبی هم در دل باغچه آن ساختند.
شروع کلاسها با 7دانشآموز ساخت مدرسه که بعد از دو سال به پایان رسید، ثبتنام دانشآموزان هم شروع شد. در کلاس اول سه نفر و در کلاس دوم هم چهار نفر نامنویسی کردند.
افرادی که بیشتر از فامیلهای خود بانو فروغ بودند چراکه خانوادههای بسیاری از ترس متعصبان که فروغالسلطنه را تهدید میکردند، جرئت نداشتند نامنویسی کنند. با همه اینها بعد از آنکه حاج مرتضی میرزا قهرمان در روزنامهاش یادداشتهایی در حمایت از راهاندازی مدرسه دختران نوشت، مردم مشتاقتر شدند تا دخترانشان را بهجای مکتب به مدرسه بفرستند. کلاسها از ساعت 8صبح شروع و تا نیمساعت قبل از ظهر ادامه داشت.
فروغالسلطنه در همان زمان براساس آنچه در مدرسههای دخترانه تهران دیده بود، دختران را دوبار در روز داخل حیاط به صف میکرد. صف اول که همزمان با ساعت8صبح بود برای آغاز کلاسها انجام میشد. در این صف بعد از بررسی ظاهر دختران، فروغالسلطنه دعای خاصه امام رضا(ع) را کلمه به کلمه میگفت و دختران تکرار میکردند. بعد از آن فراش با کوبیدن چکش روی آهن که صدای بلندی هم داشت، شروع کلاسها را اعلام میکرد. البته قبل از آنکه دختری از صف خارج شود، معلم هر کلاس جلو همان صف میایستاد و دانشآموزان پشت سر او بهسمت کلاس درس حرکت میکردند. گویا فروغالسلطنه این قانون را در مدرسهاش گذاشته بود تا دختران نظم را یاد بگیرند و کسی از صف خارج نشود.
صف آخر هم در ساعت4بعدازظهر بسته میشد که دختران قبل از خارجشدن از مدرسه مرتب میایستادند و حرفهای مدیر را گوش میکردند.
در طول این دو شیفت درس روزانه، دختران فقط یک زنگ تفریح داشتند که برای مدت نیمساعت استراحت، در حیاط شخصی فروغ در ساعت 10 و نیم زده میشد.
با تعطیلی مدرسه، فراش که خود نیز سواددار بود حساب صندوق را به فروغالسلطنه میداد و بعد از تمیزکردن اتاقها و در زمستان هم پرکردن بخاریهای سوختی از هیزم، به خانه میرفت.
از فرم خاکستری تا جشن فارغالتحصیلی
فروغالسلطنه بهخاطر حساسیتی که روی نظم و تربیت دختران دانشآموز داشت از همان روز اول بنا کرد که هیچکس بدون فرم نباید در مدرسه حاضر شود. برهمین اساس برای دختران لباسهای فرم خاکستری تهیه میشد. این لباسها شامل روپوش بلند با سر آستینهای سفید به همراه دامن و جوراب ضخیم بلند بود.
در این دبستان هر سال در سه نوبت از دختران امتحان گرفته میشد. امتحان آخر که حکم قبولی هر پایه را داشت، قبل از آغاز تابستان بود. به این ترتیب که در روز امتحان از خانوادهها دعوت میکردند تا به مدرسه بیایند و شاهد امتحان فرزندانشان باشند. برای اینکه خانوادهها در چند ساعت حضور در مدرسه راحت باشند، تمام نیمکتها داخل حیاط گذاشته میشد و جلویشان میزهایی با سینیهای چای و میوه چیده میشد. در این روز که همراه با جشن فارغالتحصیلی بود، دختران بهترتیب در صف میایستادند و به نوبت سؤالهای شفاهی را که توسط معلم از چند کتاب پرسیده میشد، جواب میدادند. ناظم و فروغالسلطنه هم نمره میدادند. درنهایت فرد امتحانداده توسط دیگر دانشآموزان تشویق میشد و از دست فراش بستههایی را که قبلا خود فروغالسلطنه آماده کرده و شامل نقل، آبنبات و کانفت بود، میگرفت.
بعد از حدود 3سال با افزایش تعداد دختران، کلاسهای سوم، چهارم و پنجم هم به این مدرسه اضافه شد.
به دنبال همین، قبل از سال 1295نخستین امتحان نهایی برای پایه پنجم در دبستان فروغ برگزار شد و هفتنفر قبول شدند.
در چهارمین سال هم پایه ششم ایجاد شد.
از تحصیل رایگان یتیمان تا کار در بیمارستان فروغالسلطنه
برای تشویق دختران که تحصیل در مدرسه را انتخاب کنند؛ مهیاکردن شغل برای فارغالتحصیلان پایه ششم را در دستورکار خود قرار داد.
او طبق هماهنگیای که با مسئولان بیمارستان شاه رضا(امام رضا) انجام داد از آنها قول گرفت هر دختری که با معرفینامه مدرسه او به آنجا رفت، صاحب کار شود. بر همین اساس تعداد زیادی از دختران از طریق او در بخشهای مختلف بیمارستان مشغول به کار شدند. آنهایی که سواد بالا یعنی پایه ششم را داشتند، در بخش پرستاری و دیگر افراد هم در بخشهای خدماتی مشغول به کار میشدند.
البته بانو در این راه تلاش زیادی کرد تا همه دانشآموزان یتیم دختر که بهطور شبانهروزی و رایگان در مدرسه او تحصیل میکردند، وارد بیمارستان شده و حقوقبگیر شوند تا دیگر مجبور نباشند در یتیمخانه بمانند یا در خانهها کلفتی کنند.
اداره مدرسه از محل ثروت شخصی
زمانی که فروغالسلطنه آذرخشی مدرسه را در حیاط خانهاش ساخت، هیچ نگرانیای از نظر تامین هزینهها نداشت. چراکه همسرش سلطانف و برادرزادهاش قول همکاری داده بودند و از طرف دیگر ارثیه خودش هم بود. اما بعد از چند سال بهویژه از زمانی که پایههای سوم، چهارم، پنجم و ششم اضافه شد و تعداد دانشآموزان افزایش یافت، مدرسه با کسری بودجه روبهرو شد. به این صورت که با هزینههای اندک پرداختی اولیای دانشآموزان یعنی شروع(آمادگی) 7ریال، کلاس اول 7ریال، کلاس دوم10ریال، کلاس سوم12ریال، کلاس چهارم12ریال، کلاس پنجم و ششم 15ریال، حتی حقوق معلمان هم تامین نمیشد. این شد که فروغالسلطنه از قوامالسلطنه حاکم خراسان درخواست کمک کرد و او هم مبلغ200تومان به این مدرسه کمک کرد. بعد از آن دوباره فروغ مدرسه را مدتی با ثروت شخصی خودش اداره کرد، اما بعد از فوت همسرش، از آنجایی که باید خرج زندگی و فرزندانش را هم میداد از اداره فرهنگ خراسان درخواست کمک مالی کرد. این اداره هم هر ماه به این مدرسه مبلغی پرداخت میکرد.
نکته جالب توجه در این است که فروغالسلطنه برای خودش هیچ حقوقی برنمیداشت و رایگان کار میکرد. حتی افرادی که آشنا و فامیل او بودند، مانند دخترش عزیزالملوک و عروسش که بهترتیب ناظم و معلم خانهداری بودند، حقوق نمیگرفتند. فقط درصورتی که نیاز به پوشاک داشتند از محل صندوق مدرسه اندکی کمک میشد.
فلککردن روی قالیچه دستباف
فروغالسلطنه را هرکسی که میشناخت با ابهتش به یاد میآورد. زنی محجبه و قدبلند که تا نامش میآمد یا خودش در جایی ظاهر میشد، همه از ترسش حتی صحبت نمیکردند. تاجایی که معلمان مدرسه خودش هم در حضور او برای صحبتکردن اجازه میگرفتند. او علاوهبراین بسیار سختگیر بود.
در ورودی مدرسه قالیچه دستباف پهن کرده بود که محل فلک و تنبیه دختران بود. البته طبق خاطرات دخترش که گویا چندبار هم خودش در مقابل دیگر دانشآموزان از دست مادر بهدلیل درسنخواندن شلاق خورده بود، این قالیچه بیشتر تزیینی بوده است تا دختران ترس فلک و تنبیه داشته باشند و درس بخوانند.
تنبیه در مدرسه هم به این صورت بود که اگر در صف دوم، ساعت4بعدازظهر قبل خروج از مدرسه، معلمی از دانشآموزی برای چندمینبار اعلام نارضایتی میکرد، زیرنظر فروغالسلطنه فلک میشد یا روی دستانش را شلاق میزدند.
شلاقزدن هم تاجایی ادامه پیدا میکرد که خود معلم واسطه میشد که دیگر این دانشآموز خطا نمیکند و فروغ بانو هم قبول میکرد. البته بیشتر از درد تنبیه، این خجالت بود که دختران را مجبور میکرد تا همیشه مؤدب و منظم باشند و درسهایشان را بخوانند. چراکه خیلی زود خبر تنبیه آنها در محله میپیچید.
دبیرستان در طبقه اول خانه فروغالسلطنه دبستان دومش را که باز هم مخصوص دختران بود، در سال1298 در مشهد راه انداخت. او که حالا خواهرش، بانو قهرمان را که همسرش فوت کرده بود و فرزندی هم نداشت، در کنارش داشت، دست به این کار زد.
او ابتدا خواهرش را از تربتحیدریه به مشهد آورد. دبستان را از محل ثروت خودش و خواهرش با نام بانوان در محل کوچه کنسولگری قدیم، نزدیک محله چهارباغ در منزل شخصی به نام شهیدی، با پرداخت اجارهای ماهانه راه انداخت.
علاوهبراین، فروغالسلطنه برای اینکه دختران در مقاطع بالاتر هم بتوانند تحصیل کنند، در سال1308 نخستین دبیرستان دختران مشهد را هم در طبقه اول خانهاش راه انداخت. این دبیرستان بعد از چندسال بهدلیل فرسودهشدن ساختمان مسکونی فروغالسلطنه به جای دیگری منتقل شد.
دختر سواد یاد بگیرد، نامه عاشقانه مینویسد
با پیچیدن خبر تأسیس مدرسه دخترانه در مشهد، بسیاری از افراد که در بینشان تعدادی روحانی هم بود، شروع به مخالفت کردند. این افراد متعصب پشت تریبون و در کوچه و بازار میگفتند: «دختر اگر سواد یاد بگیرد، نامه عاشقانه مینویسد.». به خاطر همین قضیه هم شروع به تهدید فروغالسلطنه کردند. اولاینکه در کوچه و بازار تا فروغالسلطنه را میدیدند شروع به فحاشی میکردند و رویش تف میانداختند. مدتی بعد که بانو میخواست تابلو مدرسه را نصب کند، جمع شدند و نگذاشتند.
از این اتفاق چندی نگذشته بود که تعدادی بخشی از خانهاش را خراب کردند. بعد از این دردسرها که متعصبان برای فروغالسلطنه ایجاد کردند، او تصمیم گرفت برای مدرسه نگهبان بگذارد. او پسرانش را به همراه تعدادی از خدمتکاران منزلش، مسلح کرد و بهعنوان نگهبان در مدرسه گذاشت تا دانشآموزان و معلمان بهراحتی بتوانند رفتوآمد کنند.
از طرف دیگر توهین و بدگویی که در تعدادی از مسجدها پشت سر او انجام میشد، بهدلیل شهرتش در دینداری و اینکه نماز و روزهاش ترک نمیشد، روی مردم نتیجه نداد.
از طرف دیگر چون این شاهزاده مورد حمایت علمای مشهوری مانند آیتا... حاج فاضل خراسانی و حجتالاسلام مرحوم شهرستانی و حاج ابوالحسن میرزای شیخالرئیس بود، خیلی زود توانست مقابل متعصبان بایستد و مدرسههایش را برای باسوادکردن دختران توسعه دهد.
فروغالسلطنه در خاطرات مرحوم شمس زمانیان دولتی:
خانه را روی سرش خراب کردند سال1315 برای اولینبار بانو فروغالسلطنه را دیدم. آن زمان پدرم کارمند اداره غله بود و باوجود مخالفت بسیاری از مردم، تصمیم داشت مرا به دبستان دختران بفرستد. برای اول دبستان وارد مدرسه فروغ شدم. دو سال در این مدرسه درس خواندم و خلاف امروز که بچهها با گریه و زاری به مدرسه میروند، با شوق و به امید مدرسه از خواب بیدار میشدم. البته وقتی که وارد دانشسرا شدم دوباره به همین دبستان برگشتم و زیرنظر خانم فروغالسلطنه معلمی را آغاز کردم. خوب یادم هست همان زمان عروسش که آموزگار خانهداری بود، تعریف میکرد: متعصبان برای اینکه جلو فروغالسلطنه را بگیرند تا مدرسه دختران نسازد، یک روز بخشی از سقف خانهاش را خراب کردهاند که در این اتفاق بانو آسیب دیده و بخش زیادی از وسایلش هم شکسته و از بین رفته است. اما با همه اینها فروغالسلطنه از کارش دست نکشید.
فروغالسلطنه در خاطرات فاطمه شادلو مشهدی
آموزش موسیقی در مدرسه
سال اول دبستان، وارد مدرسه فروغ شدم. درسهایمان ریاضی، فارسی، تاریخ و جغرافیا بود که خیلی ساده نوشته شده بود. البته علاوهبراینها در پایههای بالاتر یعنی کلاس سوم موسیقی هم داشتیم که بیشتر به صورت سرود بود. این گزارش گوشهای از خاطرات فاطمه شادلو مشهدی، شمس زمانیان دولتی و برداشتهایی از کتاب خاطرات عزیزالملوک آذرخشی فرزند آخر بانو فروغالسلطنه آذرخشی است.
نظرات